به نظر من حتما صلاحي توش بوده خانومي غصه نخور.
ببوس اين گل پسرو
سلام عزيزم
اصلا نگران نباش اي احساسات قشنگ مادريست و زياد بهش فكر نكن بلاخره بايد جداميشد و چه بهتر كه خودش براي اين پروسه اقدام كرده
سلام خانمي
قطعا آبليمو بهتر بود ولي براي خوردنش . براي اينكه دختر من عاشق آبليمو و هر چيز ترشه
اونوقت مگه ديگه ترك ميكرد .
راستي در مورد خاله سمانه تا حالا كه نميشناختم ولي اگه شما خاله بهار رو ميشناسي بيزحمت يه سري اطلاعات بهمون بده . بدجور چشممو گرفته . براي يكي از دوستان همسرم ميخوام
سلام دوست با احساس و زودرنجم
عزيزم به اين فكر كن كه بچه خودش تمايلي به خوردن شير نداره و چه بسا هر چه بيشتر علاقهاش به خوردن شير بيشتر ميشد و با گرفتن اون از شير خودت خداي نكرده بچه تب و لرز و ... ميكرد.
به نظرم اين يه هديه از طرف خدا اونم تو شب عيد فطر برات بوده. يعني بدون هيچ كسالتي ايليا جون غذا رو خيلي راحت به شير مامانش ترجيح داد.
اون زماني كه ايليا حتي واسه يه قطره شير بهت محتاج بود ديگه گذشته و حالا بايد كمكم به خودت و همسرت بنازي كه با كمك خدا تونستي بچهاي رو بزرگ كني و شاهد بزرگ شدنش بشي. از اين به بعد خودتو آماده كن واسه اينكه بگه مامان .... بابا..... اين غذا رو برام درست كنين.... يا فلان غذا رو هوس كردم.... آره بابا بچهها بزرگ ميشن و ما روز به روز پير و پيرتر
سميه جان سلام
خوبي چه كردي...بگو بابا ...از ديروز همش به فكرتم...
سلام سميه جون اينطوري كه تو نوشتي دل آدم كباب ميشه ولي قربونت برم اصلا انقدر مهم نيست كه تو داري خودتو اذيت ميكني اولا كه بالاخره يه روزي بايد اينكارو ميكردي دوما تمام بچه ها يه چند روزي سختي ميكشن تا بخوان كاملا فراموش كنن پس اين فقط مختص ايليا نيست تازه به نظرم اينطوري خيلي راحت تر بوده بعضي از مادرا واقعا سختي ميكشن تا بچرو از شير بگيرن.
ديروز من خونه بودم پيروزه پستت رو خونده بود برام تعريف كرد از اونجايي كه ترنم هم هميشه آويزونه منه و شبم حساب خسته شده بودم كاره تو رو انجام دادم همين آبلبمو رو ترنم تا خورد گفت اگه اه اه كلشم تكون ميداد بعدش بدون اينكه بخوره روي پاي باباش خوابيد ولي نصف شب و صبح دوباره خورد يعني براي منت جواب نداد من كه تصميمم اينه اگر بشه 18 ماهگي از شير بگيرمش .
نميدونم ايليا تا الان شروع كرده به شير خوردن يا نه اين حست طبيعيه حتا اگر بعد از دو سال هم ميگرفتيش بازم برات سخت بود
مواظب خودت و ايلياي عزيزم باش
سلام خانم
چه خوب كه بعد از اين مدت پيدات شد.
وقتي پستت رو خوندم يه حال عجيبي شدم. انقدر خودت رو اذيت نكن به اون مامانهايي فكر كن كه اصلا شير ندارن و نميتونن اين لذت رو ببرن. باز خوبه كه تو تو ين مدت از اين لذت محروم نبودي.
سلام
به به مي بينم كه عجب گل پسريه. با اراده مصمم مستقل بهتر از همه به فكر مامان جونش. خدا حفظش كنه
به منظور اينكه حس كنين يكي از بهترين حالت هاي ممكن با توافق ايلياخان (اصل دموكراسي) صورت گرفته اعتراف مي كنم كه : نارگل تا 10 ماهگي شيرخورد تا 6ماهگي آوردمش يه جايي نزديك محل كارم كه بتونم هر 3ساعت بهش شير بدم بعد از 6ماهگي رفت پيش مامانم ولي چون مسافت خيلي دور بودو ساعت كار ماهم خيلي طولاني نارگل از ده ماهگي به بعد با رويش اولين دندون ديگه شير نخورد