یه رازی باید باشه تو شب ... که فرشته های آسمونی تو دل من شب که میشد اعلان وجود می کردند .... می خواستند تندی بیان تو بغلم ... شب که شد خیلی زودتر از اون روزی که باید می اومدی ... اونقدر وول خوردی تو دلم که فهمیدم بی قرار اومدنی ... اومدن به این دنیای بزرگ ... خیلی بزرگتر از حد تصورت ... بزرگتر از همه ی مقیاسهای توی ذهنت ... بزرگتر از تو دل من ... مامن آرامبخش 9 ماهت عزیزم ...
شب که تو صبح حل شد ... جمعه صبح که آفتاب زد ... تو اومدی .. با قشنگترین نواها آوای گریه سردادی ... دومی بودی اما همه ی وجودم ترس بود تا وقتی حالتو پرسیدم ... تا وقتی خانوم پرستار همون لحظه که پا تو دنیا گذاشتی گونه ات رو به گونه ام مماس کرد و بعد ... حجم عظیمی از عشق ... از مهر ... از آرامش به قلبم سرازیر شد ...
بارداری سختی رو با تو داشتم عزیزم ... 9 ماه تمام ترس از دست دادنت رو داشتم ... یکماه تمام استراحت مطلق بودم ... وقتی سالم اومدی تو بغلم ... نمی دونستم چطوری میشه خدا رو شکر کرد ... چطوری میشه زیر بارش اینهمه محبت خدا ایستاد و از عشق بهش نمناک نشد ...کودک فرشته گونه ای رو در آغوش کشید و غرق مهر خداوندگار نشد ....
امیر علی عزیزم .. خیلی می خوامت مامانی ... عاشقتم ... عاشق خنده های قشنگت ... عاشق همه ی شیرینی های وجودت و عاشق همه ی بودنت ...
ارزومه بزرگ شدنت رو ببینم .. بالیدنت ... سلامتیت .. موفقیتت
وجود تو انقدر تو وجودم تنیده شده که لحظه ای نبودنت رو به خاطر نمیارم ... انگار همیشه با ما بودی ... انگاری از همیشه تا همیشه کنار ما و در جمع ما بودی ...
امروز و در روز تولدت قلبم خیلی سنگینه ... سنگین از عشق .. از مهر ... از خواستن .. و از خواهش ... خواهش بهترینها برای همیشه ی تو ... قشنگ مامان .. مهم نیست که الان و در ساعت تولدت کنارت نیستم تا با همه ی مهرم دوباره گونه های نازت رو به گونه ام بمالم و از عشق سرشار بشم ... مهم اینه که هر جا باشم و هر جا باشی عاشقانه دوستت دارم مامانی گلم ...
تولدت مبارک ستاره ی من ... فرشته ی اسمونی قلبم
- دوستت دارم خدا جونم به خاطر امیرعلی سالم و نازی که بهم بخشیدی ... دوستت دارم خدا به خاطر مهر ماهی که امیرعلی رو به آغوشم بخشیدی ... دوستت دارم خدا به خاطر یکسالی که در پناه مهرت حفظش کردی ... دوستت دارم خداجونم به خاطر بودنت به خاطر نگاه مهربونت به من ...