به نام خالق بهاران
سلام
بهار سبز هم از راه می رسه و زمستان محبوب من کوله بارش را جمع کرده تا با سفرش به بهار خوشآمد بگه.
قلبم بهم میگه سالی که پیش رو داریم یکسال خوبه پر از عروسی و تولد.
با همه وجودم آرزو میکنم که سال 86 سال خوبی برای همه دوستام باشه. دوستای خوبی که توی این مدت کوتاه پیدا کردم.
این هدیه ناقابل رو هم از من بپذیرید:
درآخرین پست سال 85 دلم میخواد یکذره از پسرکم بنویسم:
ایلیای من دیگه برای خودش مردی شده. دائم در حال دویدنه. از این طرف به اون طرف. یک لحظه هم آروم نمیشینه. دیشب بچم سرش به شدت با میز تلویزیون برخورد کرد وکلی ورم کرد. خیلی ترسیدم. یه عالمه گریه کردم. مامانم میگه باید خودم رو عادت بدم چون پسربچه است شیطون هم که هست از این اتفاقا زیاد می افته. ولی من نمیتونم. تا آخر شب هم حال درستی نداشتم. یاد چند ماه پیش افتادم که ایلیای من با روروئکش رفت سمت میز و ناغافل رومیزی را کشید و ظرف داغ خورش افتاد. چقدر اون روز خدا بهمون رحم کرد که روی سرش نریخت. من ولی مردم و زنده شدم. خیلی هم گریه کردم. بیچاره مهدی!
متاسفانه در مورد ایلیا تحملم خیلی کمه و طاقت ندارم یه مو از سرش کم بشه.
بگذریم.
پسرک نازم چشمک میزنه اونهم خیلی طولانی و عمیق!!
موهاشو شونه میکنه
جوراب از پاش در میاره
تلویزیون خاموش میکنه
ایستاده از پله بالا میره
دهان و بینیاش را با دستمال پاک میکنه
موقع خمیازه دستش رو جلوی دهانش میگیره(به این میگن شعور ذاتی)
با بردن دستهاش به سمت آسمون الهی شکر میگه.
بدون کمک گرفتن از جایی از زمین بلند میشه .
با گفتن حسین سینه میزنه.
بوساش هم درست شده. از نزدیک از دور و بوس فرستادن
به دایره لغاتش هم که اضافه شده:
قاقا(آقا) باه باه (هاپ هاپ) هاهاها(ادای عطسه)
به شدت هم پر حرفه و با زبون من در آوردی خودش (ریقه ریقه)کلی حرف میزنه.
حرف و کاری هم نیست که ما انجام بدیم و ایلیا پشت سرمون تکرار نکنه!
ضمنا موهاش رو هم برای چندمین بار کوتاه کردیم که خدا رو شکر خوب از آب دراومد.
خلاصه که خیلی خواستنی و ماه شده. و من کمافی السابق عاشقشم نه عاشقترشم!
ایلیا جون من تازه یکساله شده اما به خاطر زمان تولدش دومین عیدیه که تجربه میکنه.
اینهم از هدیه ایلیا به همه دوستای خوبش.
دلم توی این مدت تعطیلات برای همه دوستام تنگ میشه. امیدوارم روزهای شیرینی رو کنار خانواده هاتون بگذرونین.
و ... به امید دیدار