به نام او که تمام کائنات از اوست
اینبار اینجا و در مکانی که به پسرمان تعلق دارد می خواهم از تو و برای تو بنویسم ...
برای تو می نویسم که شانه های محکم و مردانه ات چون صخره ای امن پناهگاه همه خستگیهای من است ... برای تویی که دستانت را بی نهایت دوست دارم؛ چرا که آنچه از سر انگشتانت می تراود همه مهر است و محبت ...
برای تویی که چشمان مهربان و نگاه معصومانه ات امید به آینده را تا همیشه در من زنده نگه می دارد ...
برای تویی که بیش از همه 6 سالی که زیر یک سقف با هم زیسته ایم دوستت می دارم و وابسته به حضور پررنگ و مهربانت هستم ...
تو که شک ندارم مهربانترین و عاشقترین همسر و پدر دنیا هستی ... تو که همیشه همراه منی ...
تویی که خواسته هایم را ارزش زیادی قائلی.... تو که عارت نیست اگر پا به پای من در خانه کار کنی ...
تویی که با همه خوبیهایت خاطره جشنی که پس از آن با تو پا به زیر یک سقف گذاشتم را برای همیشه مملو از خاطره ای شیرین و به یاد ماندنی کردی ...
تویی که به خاطر حضور گرمت در زندگیم تا همیشه خداوند مهربان را شاکرم ...
اینجا و در این صفحات زلال و مملو از معصومیت کودکم برایت نوشتم تا به حقیقت کلامم ایمان پیدا کنی و کودکم هرزمان که این خطوط را خواند بداند که پدر و مادرش بی نهایت هم را دوست دارند و او را که ثمره عشقی عمیق و آسمانی است از ته قلب می خواهند ...
همسر عزیزم ... مهدی خوبم
قدم گذاشتن به هفتمین سال از روزهای زندگی مشترکمان (ششمین سالگرد ازدواجمان) را با همه محبتم تبریک می گویم و تا همیشه ... دوستت دارم ...
*اگه دوست داشتین کامنت مهدی رو هم بخونین*