Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers Lilypie - Personal pictureLilypie First Birthday tickers
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستاره های طلائی
نویسنده :  سمیه

سلام  به قشنگترین گل دنیا

به ایلیای مامانی. خوشگل مامان سلام. می‏دونم که الان داری سر کوچولوت رو به نشونه ‏جواب سلام چندین بار تکون می‏دی.

کی باور می‏کنه داره میشه یکسال. داره یکسال از روزی که خدای آسمونا دست مهربونش رو روی سر من کشید و یه پسر کوچولوی شیرین توی دامنم گذاشت می‏گذره.

چه روزهایی که باهم نداشتیم. حیف که هرگز 1 سال اول زندگیت را به خاطر نخواهی آورد. به خاطر نخواهی آورد که هر صبح با عشق به تو چشمان خواب‏الودم را باز می‏کنم و به صورت معصومت لبخند میزنم. وبعد باچه رنجی تو را می‏گذارم و می‏روم. هرگز به خاطر نخواهی آورد که در طول ساعات کاری که از تو دورم چقدر عاشقانه و دلتنگ به صفحه مانیتور و عکس قشنگ تو نگاه می‏کنم. به یاد نخواهی آورد که بعدازظهرها با چه اشتیاقی به سمت تو پرواز می‏کنم و تو در ابتدا با شوقی زایدالوصف به سمتم می‏آیی و بعد مرا می‏بوسی وصورتت را به صورت و شانه‏هایم می‏مالی و پس از آن همه دلتنگی روزانه‏ات را با نگاهی شماتت‏بار به چشمانم می‏ریزی وگاه قهر می‏کنی و خودت را می‏گیری. از یاد خواهی برد که بعدازظهرها لحظه‏ای دوریم را تحمل نمی‏کنی. فقط باید در کنار تو بنشینم. نه می‏گذاری چیزی بر لب بگذارم یا حتی لباسم را عوض کنم. و اگر بروم آنقدر گریه می‏کنی که بدن کوچکت به لرزه در می‏آید. ساعتهای تنهاییمان فقط و فقط باید با تو باشم با تو و برای تو. تا وقتی که بابا مهدی در را باز کند و تو با لبخند شیرینی از او استقبال کنی.چه شبها که زودتر از ساعت 2 رضایت بر خوابیدن نمی‏دهی و تازه اونموقع هم همچنان چشمانت می‏خندند و تو از حال می‏روی....و هرگز به یاد نخواهی آورد که شب تا به صبح پابه‏پای تو می‏خوابم و بیدار می‏شوم. ساعت به ساعت شیر می‏خوری. نه پستونکی نه شیشه‏ای نه شیر خشکی فقط و فقط شیر مامان.

شیرین‏ترینم. همیشه می‏دونستم که کودکم را خیلی دوست خواهم داشت اما اینهمه را هرگز در خواب هم نمی‏دیدم. آخر از کجا باید می‏دانستم که تو اینهمه شیرین خواهی بود اینهمه خواستنی و اینهمه مهربان.
پسر کوچولوی مهربونی که تند و تند خودش رو به من می‏رسونه و لبای خوشگلش رو به لپم می‏چسبونه و مثلا بوس می‏کنه یا از دور صدای بوسه برام می‏فرسته. هر وقت بهش میگم برو ایلیا رو بوس کن تندی خودش رو به آینه قدی می‏رسونه و لب خودش رو می‏بوسه و با نگاهی شیطون به من لبخند می‏زنه. یا وقتی گرسنه است  بغلش می‏کنم که بهش سوپ بدم با دیدن سوپ که خیلی دوست داره تند تند دست می‏زنه. یه وقتایی هم هرچی توی چنته داره رو می‏کنه. دست میزنه سرسری می‏کنه میرقصه صدای بع‏بع جیک جیک و میومیو در میاره. انگشت اشاره‏اش رو جلو می‏گیره و می‏گه جیز. برق رو خاموش روشن می‏کنه. به به می‏گه و با صدای بلند ونگاه کردن به دور و گرفتن ژستی خاص به تقلید از ما کسی را با گفتن دا صدا می‏کنه. خنده‏دار وقتیه که به تقلید از من و باباش کنترل تلویزیون را که نصفه‏نیمه کار می‏کنه اول روی زمین می زنه و بعد می‏گیره جلوی تلویزیون. تا میگیم لالا کن هر جا که باشه دراز می‏کشه و سرش رو روی زمین می‏گذاره و بعد با لبخندی بلند میشه.

تو رو دوست دارم ایلیا خیلی زیاد. شاید یه روزی برسه که انقدر بزرگ و مرد شده باشی که روم نشه تو چشمات نگاه کنم و بهت بگم که چقدر می‏خوامت برای همینه که هر روز و هر ساعت که به صورت معصوم تو نگاه می‏کنم بهت می‏گم دوست دارم مامانی.
تو که ثمره عشق من و پدرت هستی. تو که هرکس می‏بینتت عاشقت می‏شه بسکه مهربون و شیرینی.

و اگر تو هم فراموش کنی من هرگز از یاد نخواهم برد که روزی دلم کودکی خواست. یواش توی گوش خدا گفتم. خدا اول نگاهم کرد  بعد به رویم خندید و دست کوچک و پاکت را توی دستم گذاشت. و بعد... تازه دیدم چقدر بیشتر از آنچه می‏اندیشیدم دوستت دارم. که مادر بودن یعنی چی. و بعد.... دلم می‏خواست دستام رو بلند کنم و خدا رو بغل کنم و ببوسم بابت زن بودنم بابت مادر شدنم و بابت حس ملتهبی که همه وجودم رو می‏سوزونه و خاکستر می‏کنه...


سه شنبه 85/11/24 ساعت 11:56 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تولدت مبارک مهر ماهی مامان
ستاره ی کوچکم
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
341402 :کل بازدیدها
20 :بازدید امروز
49 :بازدید دیروز
درباره خودم
ستاره های طلائی
سمیه
یه شب سرد زمستون یه شب پر از ستاره‏های پررنگ قایم شده زیر مه‏آلودی شبهای تهرون: خدا تن یکی از فرشته‏های کوچولوش پالتویی از نور پوشوند. بوسه‏ای از گونه صورتیش گرفت و ... یهو فوتش کرد پایین. و من ... مبهوت از این همه حس ناشناخته درون سینه تپنده‏ام نام این فرشته کوچولو رو گذاشتم ... ایلیا....* یه نیمه شب توی پاییز ... پر از مهر ... بازم عطر خدا توی لحظه هام پیچید ... بازم خدا یه فرشته واسم فرستاد ... یه فرشته ... متولد ماه مهر ... سینه ام یه بار دیگه تپشی خدایی گرفت و امیرعلی نامی قدم به دنیام گذاشت.* و آسمان دل من اینک پر است از ستاره های طلایی ... هدیه های آسمانی خداوند مهربانم*
حضور و غیاب
لوگوی خودم
ستاره های طلائی
لینک دوستان
امید زندگی سحر جون
ستایش ندا جون
پگاه جون و پارسا جون
زندگی و پر حرفیهای من
آرش وروجک
گلهای زیبای زندگی
یونا جون
دیبا و پرند جون
خانوم ناظم
نارگلی جونم
پرنیان بلاچه
خاطرات زهرا نازنازی
ثمانه و مهدیار گل
هیراد و آراد رنگ زندگی
ایلیای مامان میتی
حرم دلم (سنای نازم)
دردونه جون
ارشیا گلی
بولک و لولک
یه جای دنج
صحرا ، مثل هیچکس
پویان مامان
پریسا
دل‏آرام الهام جون
سارا ناناز
لیدا فرشته کوچولو
عشق است به آسمان پریدن
هانا جون مامان مهین
من و دخترم ریما
دلتنگی های بیتا
زینب دخمل ناز
ته تغاری حدیثه جون
پوریا و آریا
بهنیا جون
حامی و مانلی
دانیال بهار جون
ایلیای مامان سمیه
پرهام و پارمین
پردیس و شازده کوچولو
ایلیا و هانای هدیه جون
مهدیار مریم جون
خاطرات آلما جون
ایلیای مریم جون
نیکا جونم
نوید گل
پریا عشق لیلا جون
خاطرات راحله و عشقولیش
فاطمه گل بهار مریم جون
پارمیس تکه ای از بهشت
آندیای مژگان جون
مامانی وروجک
محمد حسین
ماجراهای شهراد جان
هیژا کوچولو
روستایی به نام قلبستان
یه دل خاکی با کلی پاکی
ایلیای مامان رویا
ریحانه زهرا جون
نازنین فاطمه جون
هستی جون
ایلیا جون
آرمان شازده کوچولو
دست نوشته های مریم
شرمینه شهرزاد جون
مانا و مانیا دخترای آسمون
نیکان جون
ایلیای مامان بیتا
مانی کوچولو و مامان
آرین کوچولو
آقا احسان
مزدا و پیشی
مامان کوچولو
دنی دردونه
دوقلوهای بیتا جون
کسری و بچه های خاله اش
فاطمه زهرا کوچولو
سمانه بانو
ستایش سمیه جون
پارسای ریحانه جون
مدار صفر درجه
ستاره ما
زهرای مامان ناهید
نورا کوچولو
معصومه سادات محدثه جون
رادین جون
سینا گل من
امیرمهدی مامان اکرم
آزاده
پوریای مامان عسل
ارمیا گل پسر
بنفشه
اشتراک
 
آرشیو
بهمن 85
اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آبان 86
آذر 86
دی86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر87
شهریور87
مهر 87
آبان87
آذر 87
دی87
بهمن 87
اسفند87
فروردین88
اردیبهشت88
تیر 88
شهریور88
آبان 88
مهر 89
ابان 89
اسفند 89
تیر 90
شهریور 90
بهمن 90
اسفند 90
مهر 91
آذر 91
اسفند 91
طراح قالب