سلام به دوستای خوب و مهربون من و ایلیا
از صمیم قلبم آرزو می کنم که سال خوبی رو شروع کرده باشین
ما هم نفسی تازه کردیم از خستگی و روزمرگی وحشتناکی که در طول سال گریبانمون رو گرفته بود ... 5 روز اول رو تهران بودیم و عید دیدنی کردیم و روز ششم هم با خاله سمانه و عمو میثم و دایی محمد رفتیم تبریز... اینکه چرا رفتیم تبریز علتش این بود که من خیلی هوس سفر به سرم زده بود و شهرهای دیگه مملو از جمعیت شده بودند اما به هتلهای تبریز که زنگ زدیم جای خالی داشتند ما هم که تا حالا این شهر قشنگ رو ندیده بودیم شال و کلاه کردیم به اون سمت ... جایی که برخلاف تصورمون واقعا گرم بود