سلام به شما دوستای گلم ...
دوستانی که نمی دونم چطور باید خدا رو از بابت داشتنتون شکر کنم ... باور نمی کنید اگر بگم که نوشتن پست قبلی همانا و خالی شدن قلبم از غصه همانا ... باورم نمیشد درد دل کردن با شما اینهمه آرومم کنه. توی شرایطی که خیلیها بخاطر احساسم مسخرهام می کردند شما خودم و احساسم رو تایید کردید و راهکارهای خوبی هم به من ارائه دادید ...
اما جالبتر اینکه ... درست در لحظاتی که داشتم با خودم کنار می آمدم... ایلیا دوباره شیر خورد!!! علتش هم اتفاقی بود که خب نمیشه اینجا بازش کرد!!! همیشه موقع شیر دادن به پسر نازنینم خیلی بهش محبت می کنم و باهاش بازی می کنم اما اینبار بیشترین لذت رو از شیر دادنش بردم و با همه وجودم تمامی هوای لطیف اطرافمون رو استنشاق کردم... شاید و فقط شاید که آخرین بار باشه. .. ایلیا از اون به بعد کاملا با احتیاط و مزه مزه کردن شیر می خوره. مطمئنم که دیگه هر موقع بخوام به راحتی می تونم از شیر بگیرمش... بنابراین فعلا می ذارم بخوره.. هرچند بابت همین مسئله هم خیلیها گفتند که اشتباه کردی که دوباره بهش شیر دادی !!!
ایلیای من خیلی کارهای جدید می کنه... خیلی صحبت می کنه ... امروز منتها دیگه فرصت ندارم بنویسم ... باشه برای پست بعدی... راستی عکسهای آتلیه اش هم آمادست که توی پست بعدی می گذارمشون ...
بازم از همتون ممنونم ...