به نام هستی بخش هستی
طلایی ترین ستاره زندگی من
تولدت مبارک
سخت می تونم باور کنم که 6 سال از حضور معجزه گونه ی تو بر کالبد زندگی من گذشته باشه ... که هر حضور جدیدی که خداوند روحی از خود در آن می دمد چونان معجزه ای است که فقط خداوندگار هستی را یارای انجام آن است ...
عزیزترینم ... تو که در وجودم ماوا گزیدی ... تو که پا به عرصه ی زندگی دنیایی گذاشتی ... باورم شد که می توان با همه ی سلولهای بدن عاشق بود ... می توان با لبخندی از ته دل خندید .. با قطره اشکی از ته دل زار زد و با کوچکترین ناراحتیی درد کشید ... می توان بی هیچ چشمداشتی عاشق شد عاشقی کرد ...
ایلیای گلم ... ستاره ی قلب من .... می خواهم بدانی ... از امروز تا همیشه ی هستی .. که تو اولینی برای من ... تو ستاره ای هستی که تپیدن قلب به گونه ای دیگر را به من هدیه کردی ... تو بزرگترین بخشایش خداوند در استانه ی 25 سالگی من بودی ... تو آمدی که نام مادر بر من نهاده شد ... بزرگترین لذتها با آمدن تو بر من نازل شد ... دیدن بزرگ شدن و قد کشیدن تو شیرینترین خاطره ی 6 سال اخیر زندگی من است ...
تو همیشه برای من اولینی ایلیای من ... حتی اگر دهها بار دیگر مادر شوم ... تو ایلیای منی طلایی ترین ستاره ی عمر من ...
تو که هر سال در شب و روز تولدت به اندازه ی دنیایی اشک در چشم و بغض در سینه دارم ... از غلیان احساسی که وجود نازنین تو در وجود من جاری میکنه ...
مهربان خدای من ...دلم می خواد بغلت کنم و بارها بوسه ات زنم و عاشقانه و از نزدیک تو را شکر گویم و به سجده ات بیفتم ... بابت همه ی محبتها و الطافت ...به خاطر همه ی نگاهها و توجه هات ... به خاطر داده ها و نداده هات ...
به خاطر وجود ایلیای نازم و با ارزوی سلامتی و خوشبختیش ... و بعد از اون به خاطر هدیه شیرینی که امسال درست در تولد 31 سالگی من به من بخشیدی
تو را سپاس و هزاران شکر ...