نمي دونم من دوم مارچ زدم شما چه روزي زديد؟؟؟؟
آره خيلي جالب ميشد!!! البته كيارش قرار بود 8 اسفند به دنيا بياد دقيق با آرين ولي 3 روز تاخير داشت! يعني من زايمان ديررس داشتم و آخر هم سزارين شدم!!
سميه جون بارها و بارها نامه زيباي تو را به ايليا خوندم و لذت بردم چه زيبا نوشتي لحظه اي كه يك مادر نياز به آغوش فرزند داره تا ابان خيسش را مثل الان به صورتش بماله و انگشتان كوچكش را درون موهاي مادري كنه كه الان سفيده سفيده
اميدوارم هر روزت در كنار ايليا همراه با شادي و خاطرات خوش باشه
ايليا را ببوس
سلام سميه جونم.... چقده نوشته ات ناز بود ادم گريه اش مي گيره ...
روزي كه براي بوس كردنمون خجالت بكشن .. واي خدا جونم. ابليا ي گلت رو هوارتا ببوس...
تولدمهديار 12 خرداده... منتظرتونيم.... راستي رزيم داري كلك؟ كم هم كردي ؟
سلام سميه جون
عزيزم مگه ميشه يه دوستي با اين همه بااحساسي رو فراموش كنم. هر دو يا سه روز يه بار سر ميزدم ولي آپ نبودي. در ضمن ما روزاي جمعه و شنبه تعطيليم واسه همين نتونستم زودتر بيام و متن خييييلي قشنگتو بخونم و با هر كلمه اون يا اشك از چشام سرازير بشه يا دلم قيليويلي بره.
ايليا جون افتخار كن يه همچين مادري داري. ماماني با احساس و لطيف چون گل. اميدوارم هميشه و همه جا شاد، سلامت و خندان در كنار هم باشين.