• وبلاگ : ستاره هاي طلائي
  • يادداشت : 3سال 3ماه 3هفته 3روز
  • نظرات : 5 خصوصي ، 55 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گمشده 

    سلام سميه جون

    بهت تبريك مي گم كه خاله مي شي./ بچه خواهر خيلي عزيزه مخصوصا اگه اولي باشه و كمي با عاطفه تر و حساس تر .

    مي توني از مامانت بپرسي فكر كنم تاييد كنه چون خودش مي گفت و من هميشه به اين موضوع مي باليدم كه اولي هستم و چقدر خاله هامو دوست دارم و با تمام وجود دركشون مي كنم و هميشه سعيم اين بوده كه هيچوقت اونها از من رنجيده نشن حتي اگه من از اونا دلگير باشم.

    خاله سوسن هم مي گفت اون موقع ها بچه خواهر بزرگشو مي زده زير بقلشو مي برده اينور اونور

    يادش بخير

    اگه راجع به ايليا مي نويسي و بغض مي كني به خاطر اينه كه واقعا به اون علاقه داري و نگرانش هستي.اين حس تو مثل حس من نسبت به محمد مهدي است كه وقتي نگاش مي كنم انگار با تمام وجود با چشمام باهاش حرف مي زنم. وقتي دستشو دور گردنم مي ندازه و با زبون شيرين بچه گونه اش مي گه مامان خسته نباشي دوستت دارم . تمام خستگي و غم و غصه هامو فراموش مي كنم و از خدا مي خوام كه اين لحظه رو هيچوقت ازم نگيره

    پس قدر بدون و ار لحظه لحظه اين روزها لذت ببر

    ايليا رو ببوس مراقب خودت و مامان كوچولو باش