سلام سميه جان.
من كه مي رسم خونه ها ايليا تو راه پله يقم و مي گيره شير ميخواد.
ولي قبلا يه مدت بود قهر مي كرد.
وااااااااااي خدا نكنه تا آخرش بمونم تو خماري
در مورد اسم هم هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستم
سلام سميه جون!!!واقعا چقدر شيرينه ديدن كارهاي جديدي كه هر روز بچه ها ياد ميگيرن!!!آدم دوست داره در اين جور مواقع بغلشون كنه و كلي فشارشون بدهواي به حال فرشته كوچولوي من!!!
اميدوارم كه به همه آرزوهاي قشنگت برسي و پسرت هم هميشه شااب و سالم باشه
سلام
بدو بيا آپيدم
بدو بيا كه آپيدم
سلام سميه جون! خدا را شكر كه ايلياي نانازي بهترشده،امان از دست اين آقايون كه دوست دارند بچه ها را روي پا بخوابنند منم با اين مسئله درگيرم ودارم سعي ميكنم پرهام را ترك بدم. از ته دل دعا ميكنم به تمام آرزوهاي قشنگت برسي و هميشه شاد و سلامت باشي. از طرف من ايليا جون را خيلي ببوس و بچلونش
15 ماهگي ايليا هم مبارك
چه وبلاگ قشنگي دارين...
اميدوارم به همه آرزوهايي كه دارين برسين و هميشه خوش باشين
سلام به سميه عزيز فكر كنم آقا ايليا خيلي دوست داره آدم وقتي يكي رو خيلي دوست داره اينجوري ميكني خصوصا اگه پسر باشه مثلا برام مهم نيستي ولي ته قلبش داره واست ميميره
ان شاا... به همه آرزوهات خصوصا سلامتي و موفقيت پسر گلت و خريد خونه برسي و زود بياي خبر بدي كه خونه مون رو خريديم
سلام به مامان طلايي با اين همه آرزوهاي طلاييشامدوارم به همه ي اونها برسي عزيزم
دندونهاي جديد پسر گلت هم مبارك باشه روي ماهشو ببوس
دوباره دندون وااااااي مباركه خوشگل من تازگيا جه بازياي قشنگي ميكني يه كمي عمو زنجيلبافم به ايليا من ياد بده .
ميدونم دير اومدم آخه منو ايليا جون با بابايش مسافرت بوديم