سلام

آخي چه قشنگ نوشتي! بازم به تو كه يك نگاهي به روزشمار ايليا مي اندازي! من كه فرصت ندارم اين كارو بكنم!!!!! وقتي رد شد افسوس مي خورم!

سلام عزيزم

ايشالله ايليا جون هميشه شاد و سلامت باشه و از وجودش لذت ببريد

سميه جان سلام قالب نو مبارك اميدوارم هميشه در كنار ايلياي ناز شاد شاد باشي 2 سال و2 ماه و 2 روزگي ايليا مبارك

قالب نو مبارك

ايلياي جيگر رو ببوس

قالب نو مبارك باشه . منم قالبمو عوض كردم ولي دوستش ندارم دنبال يه قالب خوب ديگه ميگردم . پسر 2 سال و 2 ماه و دورورزه رو ببوس با اون خنده هاي قشنگش

سلام ايليا جان. با يك روز تاخير 2 سال و 2 ماه و 2 روزگيت مبارك. به من هم سر بزن. چرا اينقدر بي حوصله اي.منتظرم.

ميبينم كه تو هم گرفتار مشكل من هستي.منم چند وقته شديد دنبال مهد هستم.تا بالاخره يكي رو انتخاب كردم.يعني دلم رو به دريا زدم.يك چيزي رو بهت بگم تا زماني كه وارد مهدكودكها نشي نميتوني معيارهات رو پيدا كني.اول برو چندجا رو ببين و حتما هم سر كلاسهاي نوپاشون بشين بعد تصميم بگير.

خدا برات نگهش داره. مي شه لطفا به اينجا هم سر بزني. ممنون.

http://armaghane-mehr.persianblog.ir/

.........سميه جان...مي دانم كه دلواپسي مامان براي بچه اش چيه؟ و مي دونم كه تو الان دلواپسي براي جدايي ايليا جان و مهد رفتن اش...البته اگر پسر كوچولومون پيش مامان بزرگ راحته...مي توني تا سه سالگي اش هم دست نگه داري و بعد او را مهد بگذاري...بايد شرايط خودت را بسنجي...مثلا اگر به فكر يه ني ني در اينده نزديكي، بهتره ايليا رو از حالا مهد بزاري....بهر حال از خيلي جنبه ها بايد قضيه رو بسنجي....ايليا الان هم بازي مي خواد...بدون عجله و داشتن استرس ..ساعاتي از هفته ات را اختصاص به ديدن چند مهد كودك بكن...بعد هم از اول تمام وقت ايليا جون را از 8 صبح تا 4-5 بعد از ظهر مهد نفرست....ابتدا پاره وقت ثبت نامش كن...يه مهد كودكي كه نزديك به مامان بزرگ باشه كه مامان بزرگ بتونه ظهر به دنبالش بره...اينجوري هم ايليا جون يواش يواش عادت ميكنه و هم مامان بزرگش ناراحت نميشه كه يه دفعه ايليا از او جدا بشه...اخه مامان بزرگها هم به نوه هاشون عادت مي كنند خوب نيست ناراحتشون بكنيم............نمي دونم چه كمكي از دستم برمياد ولي ارزو مي كنم كه انچه براي تو و ايليا جون بهترين هست همان پيش بياد......

سلام عزيزم

قالب نو مبارك

خدا اين خوشگل پسر رو حفظ كنه

الهي قربونش بشم

واي چقدر قشنگ نوشته بودي سميه جون دلم لرزيد

اول