• وبلاگ : ستاره هاي طلائي
  • يادداشت : من و حس بي پايان غم
  • نظرات : 3 خصوصي ، 41 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    خانمي مرسي از تمام لطف و مهربوني هات نسبت به من و پسركم.

    عزيزم كجا ما دست نيافتني هستيم؟!!! اگر دو سه پست قبلي ام رو خونده باشي، ما كمتر از سه هفته ديگه عازم ايرانيم... تازه از بچه هاي وبلاگستان هم پشنهاد قرار وبلاگي دادن كه با آغوش باز استقبال مي كنم... اميدوارم همه خوبان رو يك جا ببينم.

    ايلياي نازنين رو ببوس.

    الهي . غصه نخور سميه جون . منم ياسين رو توي يكسال و نيمگي از شير گرفتم . البته دليلش تنها اين بود كه سر دانيال حامله بودم و دكتر گفت ديگه اين شير براي بچه ضرر داره . اونم اولش همينطوري انگار افسرده شده بود . ولي خب طبيعيه . غصه نخور . به مرور عادت مي كنه و اشتهاي غذا خوردنش بيشتر مي شه و اين به نفعشه .

    آخييييييييييييييييييييي بگردم...عيب نداره بابا اينهمه خودتو اذيت نكن ...بلاخره يه روزي بايد ازش مي گرفتي...

    خيلي دلم غصه دار شد...ولي نبايد اينهمه احساس گناه داشته باشي...خودتو كباب كردي تو اين چند روزه

    سميه جون پس من چي بگم كه بچه ام فقط 7 ماه شيرم و خورد بعد خودم و كشتم اما دريغ ار شير خوردن تا الان دلم اب ميشه بعضي وقتها دلم ميخواد به بازي هم شير بخوره اما فكي ميكنه اسباب بازي من هم بيرحمم من هم خودخاهم بخاطر سركار رفتنم بچه ام از شير مادر محروم شد هنوز عذاب وجدان دارم اما چه ميشه كرد قسمت ما هم اينه حالا باز هم خدا رو شكر كه ايليا 19 ماه شير خورد اين هم خيلي خوبه زياد نگران نباش الان راحت تري تا اينكه خودت ميخواستي از شير بگيريش اون موقع بيشتر اذيت ميشدي
    واي اشك تو چشام جمع شد عزيزم غصه نخور اينقدر كه وروجكها آويزون ميشن بهمون.ببوسش
    سلام مامان خوب ايليا جون عيدت مبارك طاعاتت قبول چقدر با احساس نوشته بودي ولي مطمئن باش انقدر كه تو ناراحتي ايليا نيست و چقدر خوب كه راحت پذيرفته و به اندازه كافي شير خورده حالا سعي كن بيشتر بهش شير پاستوريزه بدي
    نشون ميده كه ديگه ماشاالله مردي شده براي خودش .

    سلام.

    خيلي خودتون را ناراحت نكنيد . هر چند احساستون را درك مي كنم .

    اما يك جورايي بد هم نشد چون از شير گرفتن بچه ها خيلي خيلي سخته و اين كه ايليا جان اينقدر راحت قبول كرده خيلي خوبه ..زمانش هم خوبه ...

    سلام سميه جون مصلحت خدا حتما همين بوده كه ايليا زياد اذيت نشه.مطمئن باش اگه شيرت رو مي خواست و بهش نمي دادي علاوه برخودش تو هم بيشتر از الان در عذاب بودي.الان بدن ايليا به غذا خيلي بيشتر نياز داره.عزيزم اتفاقيه كه بايد مي افتاد.سعي كن همون شبها كه مي گي تو خواب بهش شير بدي و ديگه اونطوري بهش فكر نكني.

    سلام سميه جون نماز و روزه هات قبول و عيدت هم مبارك

    عزيزم خودت را سرزنش نكن و اصلا هم ناراحت نباش براي بچه ها شير تا يكسال خيلي ضروريه و بعد از يكسال هم كمك غذا ست شايد اين باعث بشه كه ايليا بهتر غذا بخوره و اين را هم بدون كه حتما حكمتي توش بوده و خدا هميشه ياور بنده هاش است همون شبها هم كه بهش شير ميدي براش بسه عزيزم و اصلا خودت را مقصر ندون بايد اين اتفاق يك روز مي افتاد و تو به زور از اون شير را ميگرفتي و حالا اينطوري شده

    ايليا جون را ببوس

    سلام عزيزم.اول از همه بايد بگم كه ايايا به اندازه كافي شير خورده آخه مامانم ميگن پسر 1 سال و9 ماه شير كافيه نميدونم حالا بي خيال اين حرفا خوندن نوشته هاي پر از احساست دلمو به درد آور نه اين كه بد بود بايد بگم احساساتت رو عالي به رشته تحرير در مياري ومن دوست دارم نوشته هاتو.عزيزم اشكم در اومد ويه جورايي منو به خودم آوردي كه واسه شير دادن به هوپاد اين همه اخم نكنم و با مهر بيشتري بهش شير بدم آخه اونم مرتب چسبيده به من باورت نميشه گاهي تو 1 ساعت 50 دقيقه شير مك ميزنه و من كلافه ميشم !.احساس ناراحتي كه داري به خاطر اون جدايي هست كه احساس ميكني شايد بينتون پيش بياد وچون خودت خواستي ناراحتي كه شايد مقصر باشي اما بدون عزيزم كه تو بي تقصيري و متمعناٌ اون آمادگيشو داشته .خودتو سرزنش نكن و از راههاي ديگه به پسر گلت نزديك شو .شاد شاد شاد باش

    سلام خاله جونم ! خيلي متاسفم بابت اين قضيه .

    دقيقا‏واسه مامان هدي هم زماني كه من شش ماهه بودم اتفاق افتاد

    خدا همه ما را سر عقل بياره

    الهي بگردم دل پر دردتو....

    نه سميه جان تو مقصر نيستي خيلي هم زود از شير نگرفتيش ...الان نه چهار ماه ديگه چندان فرقي نمي كنه....يعني چي كه به خاطر خود خواهي خودم...اصلا اينجوري فكر نكن ...اين طرز تفكر حالتو بدتر ميكنه... من حتي شده بعضي وقتها نمي خواستم به مهدئيار شير بدم كلي جلو روم گريه كرده و تحويلش نگرفتم(البته دست اخر بازم من كوتاه اومدم) ولي گريه براي شير خيلي زجر اوره .... چون تو خيلي حساسي خدا خواسته اين جوري ايليا جون ديگه شير نخوره تا اون گريه ها رو نبيني.... بازم شكر كن خدا رو كه اينقدر راحت ول كرد ..من يه دوست دارم كه دخترش تا 3.5 سالگي به هيچ صراطي راضي نميشد شير رو ول كنه حتي با تلخ ترين داروهااا ناچار از دكتر كمك گرفتن...اگه خداي نكرده ايليا اون طوري ميشد چي؟ خدا رو شكر كن و حالا تا ميتوني بيشتر بغلش كن ...بچه ها از بغل هم به اندازه شير لذت ميبرن ...مطمئن باش

    ببوس ناز پسرو و مواظب خودت باش
    مامان سميه جون سلام. من مادر نيستم ولي در حد خودم احساستون رو درک ميکنم. به نظرم اين احساسي که الان داريد طبيعيه ولي مطمئنا يه حکمتي داره که خيلي خيلي بيشتر به صلاحشه. شما هم خودتون رو ناراحت نکنيد ، شايد اگه اين جوري از شير گرفته بشه براش راحت تر باشه. اگه بزرگتر ميشد و شما خودتون شير رو ازش دريغ ميکرديد حتما براي هر دوتون سخت تر مي بود. پس به حکمتي که پشت اين قضيه هست ايمان داشته باشيد و به خاطر پسر کوچولوتون غم رو کنار بذاريد.

    سلام سميه جان.نماز و روزه هاتون قبول و عيدتون مبارك.

    سميه جان من هم مطمئنم حتما حكمتي در نخوردن شير ايليا هست اينقدر غصه نخور و بخدا توكل كن.بالاخره بايد يه روز از شير مي گرفتينش.چه بهتر كه خودش ول كرده.شايد با نخوردن شير غذاي بيشتري بخوره حتما مصلحت و حكمتي بوده خانومي. غصه نخور.

    شاد و سلامت باشيد هميشه و در كنار هم

     <      1   2   3      >